حاج حسین جمشیدی
عمدتاً باید به این موضوعات در سطح کلان جامعهی ایرانِ آنزمان توجه کرد. در زمان رژیم ستمشاهی از دو عامل سرنوشتساز که دامنگیر کشور بود، به شدت رنج میبردیم. اولاً مصرفی بار آمدن ملت ما بود که با کمال تأسف روزبهروز بر این بدبختی افزده میشد و ملت ما ** وابسته به مصرفی بودن شده بودند که بنا به قول و گفتهی هویدا، نخستوزیر وقت که میگفت برای ما چه افتخاری بالاتر از اینکه ما راحت زندگی میکنیم و امکانات مصرفی ما را خارجیها فراهم میآورند. حال این ادعا یا جداً از روی نادانی تعهداً و دستوری بود؛ به هر حال بازار مصرف ما به خصوص در مصرف مواد غذایی استرتژیکی مثل گندم، جو، برنج، گوشت، مرغ، نخود، لوبیا، عدس، پیاز، روغن، شیر و … کلیهی مایحتاج مصرفی روزمره و حتی اواخر آب معدنی از فرانسه، مرکبات از اسرائیل و لبنان، به طور کلی کشاورزی ایران کاملاً به ورطهی ورشکستگی وارد شده، روستاها یکی پس از دیگری به خاطر نداشتن تولیدات کشاورزی و دامی و مرکبات، رها میشدند و به خصوص جوانان آنها به شهرهای بزرگ مهاجرت میکردند و ناچار تن به هرکاری میدادند و انواع آلودگیها، آلوده میشدند. حاشیهنشینی در اطراف شهرهای بزرگ، مثل تهران، مشهد و … روزبهروز گستردهتر میشد که پیامد آن بسیار زشت و ناپسند بود. در بعضی از شهرهای بزرگ محلهی زنان بدنام ایجاد شده بود و عدهای از زنان و دختران بیپناه در آنها سکنی داشتند و برای گذران زندگی به خودفروشی مبادرت داشتند که این عمل یعنی نابودی تدریجی عفت عمومی. بدبختانه این زنان و دختران بیپناه، توسط باندهای مافیایی وابسته به رژیم همواره تحت نظر بوده و از تنفروشی آنها کسب درآمد داشتند. این زنان و دختران پس از مدتی علاوه بر تنفروشی به انواع مواد مخدر نیز آلوده شده و علاوه بر خودشان، افرادی که با آنها آمیزش میکردند، به انواع امراض مقاربتی دچار میشدند.
کابارهها و دانسینگها از ساعت ۹ تا ۴ نیمه شب دائر بودند و بساط اعتیاد، رقصندههای زننده و دهها نمونه فساد داشتند. البته همهی آنها موظف به پرداخت مالیات و عوارض به دولت وقت بودند. سینماها با نمایش فیلمهای مبتذل، مشروبفروشیها در شهرهای بزرگ به مراتب بیشتر از کتابفروشیها بودند. بین جوانان مسابقات مشروبخوری به خصوص آبجو متداول بود. جوانانی که پاک و دیندار بودند و اهل مشروب نبودند، بیهنر و مرتجع و اُمُّل خوانده میشدند. از افتخارات دختران و پسران تحصیلکرده داشتن ارتباطات شخصی با یکدیگر بود. این جوان پسر با چند دختر مرتبط بود و این دختر با چند پسر ارتباط داشت. شبنشینیها به خصوص در خانوادههای مرفه در حد بسیار بالایی بود. حجاب و چادر زنان نشانهی بیفرهنگی و اُمُّل بودن آنها بود و اگر جوانی زن با حجاب داشت، او را سرکوفت میزدند. دقیقاً یادم نیست، ولی فکر کنم در سال ۵۶ تعداد ۹۰۰ یا بیشتر سقط جنین و یا کورتاژ فقط در تهران انجام گرفت.
در اردوهای تفریحی به خصوص تابستان کنار دریا خدا میداند چقدر فساد و فحشا در کنار دریای مازندران صورت میگرفت. اینها هم نشانهی پیشرفت و تعالی مردم جوان آن زمان بود که جداً به آنها افتخار میکردند. وابستگیهای فرهنگی ما در آن زمان، مطبوعات، سینماها، مجلات تئاتر، شعر و … همه متأثر از فرهنگ غرب بود. غربیها به این نتیجه رسیده بودند که باید مردم ایران را بیقید و بند باآورده، در بیبند و باریها باید تقویت کنند. تا هویت فرهنگی ذاتی خود را فراموش کنند. آنها برنامهریزی دقیقی هم بلندمدت و هم کوتاهمدت تهیه کرده بودند و خوب میدانستند که گرفتن هویت یک ملت و غرق نمودن آنها در منجلاب فساد و فحشا و بیبند و باری شهوانی بهترین راه تسلط بر ایران است. اندیشمندان غربی که در رأس آنها، صهیونیستها نقش عمدهای داشتند؛ این برنامهها را در قالبهای مختلف فرهنگی پیاده میکردند و روزبهروز هم موفقتر میشدند. من به چند نمونه اشارهی گذرا میکنم. زمانی که جوانان که هدف اصلی دشمنان بودند، روزبهروز تحت تأثیر همهچیز غرب قرار میگرفتند، آنها با زمینهسازی و همکاری خاندان خبیث پهلوی و درباریان فاسد، جشنهای مختلفی در قالب فرهنگ و هنر از یک نمونهی بارز و خیلی وقیح در هفتم ماه رمضان ۱۳۵۶ در شیراز با حضور ملکهی ایران، شهبانو فرح بر روی صحنه آمد، به اسم خوک بچه. داستان از این قرار بود که خوکی با یک زن آمیزش میکند. با حضور ملکهی نیکوکار ایران و مستقیماً از طریق دوربین مداربسته در خیابان داریوش پخش میشده است و این یکی از موضوعاتی بود که صدای امام خمینی (ره) را درآورد؛ »ای علمای شیراز، مشهد، قم، نجف و … چرا ساکت هستید؟« بیعفتی و بیبند و باری در میان زنان با پوشیدن دامنهای کوتاه یک وجب بالای زانو، به نام مینیژوپ و مسابقهی دختران و زنانی که در انواع رقصها وارد باشند. همهی رقاصان دنیا را به خوبی بشناسند، با انواع مشروبها آشنایی داشته باشند، تیپ آنها به هنرپیشگان زن دنیا در اروپا و آمریکا بخورد و … اینها و دهها مورد دیگر، شاخص زن و دختر نمونهی ایرانی بود. اشعار همه پر از الفاظ زشت و زننده بود که خوانندگان مرد و زن در رادیو و تلویزیون و برنامههای کنسرت در شهرهای بزرگ اجرا میکردند. باورهای دینی مردم هم به مسخره گرفته میشد. دامنهی افتضاحات و آلودگیها به حدی زیاد شده بود که در مجلس سنا، سناتورها که همه مستقیماً از طرف شاه منصوب میشدند، قانونی به مجلس شورای ملی دادند که اولاً در شناسنامه ضرورتی به نام پدر نیست، اسم مادر کافی است؛ یعنی اگر زنی فرزند نامشروع به دنیا آورد، راحت بتواند برای او شناسنامه بگیرد و موضوع دیگر اینکه داشتن بکارت الزامی نمیباشدو دختر از این ننگ که موجب آزارش میشود، راحت گردد. این دو مادهی قانونی جهت تصویب از مجلس سنا به شورای ملی ارائه شده بود. فساد و فحشا در همهجا به خصوص شهرهای بزرگ و باکمال تأسف در مراکز دانشگاهها بین جوانان بسیار رایج بود.
بسیاری از جوانان دختر و پسر که از شهرستانها مثلاً به دانشگاه شیراز یا تهران راه پیدا میکردند، اگر دارای سرمایههای مذهبی نبودند، خیلی زود تحت تأثیر القائات غربزده قرار میگرفتند و پس از چندماهی به جرگهی آنان میپیوستند و دیگر این دختر شهرستانی که ایمانی سست داشت، چادر را هم کنار میگذاشت و ناشی هم اگر مذهبی بود تغییر میداد و اصلاً شما اگر او را دیدار میکردید، نمیشناختی. و پسر سستعنصر با موهای بلند و شلوار پاچهگشاد بدون جیب و … انداختن زنجیر یا مهره به گردن، ترک نماز و به جای آب، آبجو خوری؛ حضور در همهی مراکز فساد از افتخاراتش میدانست، او حالا متجدد شده است!!
اما مجلات و روزنامهها اکثراً از مطالب بدآموزی ضداخلاقی و دینی و دارای تصاویر زنان نیمهلخت که به اصطلاح هنرپیشگان و دلقکهای آن زمان بودند، تصاویری بسیار شهوتانگیزِ عکسها زینتبخش اتاق جوانان بود و پشت جلد کتب درسی قرار میدادند و عمدتاً تیپ جوانان دختر و پسر به پوشش لباس تا آرایش سر و صورت و حتی سیگار کشیدنشان همه برگرفته از هنرپیشگان زن و مرد نشأت گرفته بود.
دقیقاً به خاطر ندارم که گروهی دلقک به نام بیتلها در چه سال به ایران آمدند. این گروه بیتلها از انگلستان دعوت شده بودند؛ چهار جوان با موهای بسیار بلند و کثیف و لباسهای کثیف. اینها آمدند و در هتل هیلتون آن زمان که یک هتل زنجیرهای آمریکایی بود که در اکثر کشورهای همپیمان دائر شده بود. در این هتل همهی امکانات رفاهی و عیاشی به وفور در اخیتار مهمانان قرار داده میشد. این گروه بیتلها برای اجرای کنسرت موسیقی پاپ به مدت دو ماه در آنجا اقدام نموده، جوانان دختر و پسر با قیمتهای گزافی بلیط ورود را خریداری کرده و با شور و شوقی زایدالوصف وارد سالن کنسرت هتل میشدند. حتی از شهرهای بزرگ جهت دیدار و شرکت در این محفل فساد به تهران میآمدند و از بازار سیاه چند برابر قیمت بلیط تهیه میکردند. صف جوانان برای گرفتن امضا از این گروه فاسد بسیار طویل بود؛ به خصوص دختران که حاضر بودند و افتخار میکردند که بیتلها روی کرست و شورت آنها امضا کنند!!! قضیه در همینها خلاصه نمیشود. پشتپرده چه بیعفتیها صورت میگرفت. بماند که بتپرستی مدرن به حدی شور شده بود که حتی استخوانهای گوشت جوجه و مرغی که بیتلها خورده بودند، در میان جوانان دختر و پسر برای به دست آوردنش دعوا بود تا جایی که صاحب هتل استخوانها را هر قطعه به قیمت بالایی به آنها میفروخت و بعضیها که محروم شده بودند، با پارتیبازی میتوانستند یک قطعه استخوان مرغ و … به دست آورده با قیمت چند برابر، سپس آن را بند کرده و در گردن آویزان نموده و به همدیگر نشان میدادند و افتخار میکردند که این استخوان جوجهای است که بیتلها به آن دهان زدهاند!!! لباس بیتلها هم از کفش و شلوار و پیراهن به قیمتهای سرسامآوری به فروش میرسید. جالب اینکه سیاستی در ایران راه افتاد که کفش بیتلی، شلوار بیتلی، آرایش مدل بیتلی، زنجیر گردن بیتلی و … رواج یافت.
آنها پس از دو ماه اشاعه فساد و فحشا فرهنگ انحرافی خود را منتشر و با کوله باری از هدایا و ثروت باد آورده راهی انگلستان شدند و اثرات مخرب فرهنگیشان تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کاملا مشهود بود، شما به عکسهای شرکت کنندگان در تظاهرات نظاره کنید اکثر جوانان موهای بیتلی و شلوار پاچه گشاد بدنه تنگ بیتلی دارند و یکی دیگر از انتشار فرهنگ و فحشاء که باورش برای همه مشکل است ازدواج دو تن از پسران درباریان که هر دو پدرشان یکی از افسران رده بالای ارتش بود با درجه تیمساری و دیگر پدرش سناتور مجلس سنا و مراسم باصطلاح ازدواج این دو پسر با یکدیگر با حضور کشیش مسیحی در یکی از هتلهای بینالمللی گمان می کنم همان هتل هیلتون با حضور خانوادههای آنها اجرا شد، ببینید فساد تا کجا!!! – آنها به این نتیجه رسیده بودند که همجنسگرایی امروز در کشورهای پیشرفته مانند انگلستان و… امری طبیعی است و از سوی دولتهای آنها قانونی می باشد چرا در ایران این آزادی نباشد!!! بنیاد کاخ جوانان در مراکز استانها به منظور حضور هرچه بیشتر جوانان با کلیه امکانات رفاهی عیاشی اهم از استخرهای شنای مختلط با بار مشروب و سالنهای رقص و دانسینک مختلط، اعزام هنرپیشگان فاسد مرد و زن و اجرای کنسرتهای شبانه در شهرهای خوش آب و هوا و …
ثانیاً مسئلهی استقلال کشور؛ مسئلهی دیگر که بسیار دردناک بود و در قالب قرار داد ننگین کاپیتولاسیون بر کشور ما تحمیل شده بود کشور ما در هیچ تصمیمگیری بزرگی اختیار و استقلال نداشتیم، فرهنگ یا از مهدکودک تا کودکستان، دبستان، دبیرستان؛ دانشگاهها همه با فرهنگ منحط غرب آلوده شده بود و هر روز به بهانهایی هرگونه مطلبی که بوی مذهبی داشت از دروس خارج میشد. ایجاد اردوهای تفریحی برای دانشجویان أن هم مختلط، اعزام به کنار دریا با کمترین هزینه و در اختیار قرار دادن همه امکانات راحتی و هوسانگیز اهم از مشروبات تا موسیقی پاپ، رقص و… اینها یکی از خدمات خاندان پهلوی برای قشر دانشگاهی ما بود که در برگشت از همین اردوهای مختلط هر ساله صدها دختر ازاله بکارت شدند و ناچار بودند آنها را سقط یا کورتاژ نمایند و اگر میبینیم در مجلس شورا قرار بود قانونی به اجرا درآید که مسئلهی بکارت دختران حذف شود به خاطر این جریان بود و امثال آن در رابطه با نیروهای مسلح ما به خصوص هوایی و دریایی خود قضیه بسیار مفصلی دارد، احترام و ارزش یک درجهدار آمریکایی از تیمسار فرماندهی بسیار بالاتر بود؛ اولاً به این نکته باید توجه داشته باشیم، اصولاًً آمریکا و یا هر کشوری که دارای تکنولوژی بالا میباشند و اسلحه به کشورهای ثالث میفروشند همراه اسلحه حتماً عدهای از مستشاران خودشان به آن کشور خریدار اعزام میدارند و هرگونه تغییر اساسی و تعمیر و تبدیل مثلاً در هواپیما، توسط مستشاران خارجی صورت میپذیرد. لذا آمریکائیها به هیچوجه اجازهی اینکه پرسنل نیروی هوایی در این امور دخالت داشته باشند نمیدادند و حضور پرسنل نیروی هوایی در قسمتهای مهم مثل سایتها، راهدارها و… اکیدًا ممنوع بود، همهی پرسنل اهم از فرماندهی تا موظف بودند برای مستشاران خارجی حال آمریکایی یا انگلیسی که فروشنده تانکهای جیفتن بودند احترامات نظامی قائل شوند. در باند پرواز و یا شلیک موشک فقط با اجازه آنها امکانپذیر بود. اکتفا میکنم به همین محدوده، طالبان مطلب میتوانند به منابع اطلاعات نیروهای مسلح زمان شاه مراجه نمایند. جالب است کل بودجهی کشور در سال ۱۳۶۶ اینطور که قید شده مبلغ سه میلیارد دلار در حالیکه حقوق و مزایای مستشاران آمریکایی که تعدادش ۵۰ هزار نفر بودند ۷ میلیارد دلار – قضاوت با شما همه معاون و ذخائر ما به خصوص نفت کاملاً در سلطه آمریکا بود چقدر نفت برداشت و استخراج شود، همه و همه هرچه آنها تشخیص بدهند!!!. در نیروهای مسلح دیگر مثل نیروی زمینی، دریایی و ژاندارمری باز هم میبینیم ردپای فرامین انگلیسها و آمریکا مشهود است. ایجاد باشگاههای با امکانات عیاشی از دیگر اقدامات مستشاران خارجی در پایگاههای نظامی از هوایی و دریایی بودند. شکار در جنگلهای ایران توسط مستشاران کاملاً آزاد بود و هیچکس حق اعتراض نداشت. تجاوز و تعدی به نوامنیس از طرق واسطههای بیغیرت هموطن ایجاد پلاژها در ساحل دریا به ویژه در مناطقی مثل بوشهر و بندرعباس و بندر انزلی از دیگر اقدامات آمریکائیها در جهت ایجاد فساد و فحشاء و… بود. از دیگر جنایات آمریکائیها اینکه ایران به عنوان ژاندارم منطقه در جهت حفظ منافع آمریکا بود و هر کجا لازم می شد جهت سرکوبی آزادیخواهان از نیروهای زبدهی مسلح ایران استفاده میشد. به عنوان نمونه جنگ ظفار که عدهای از آزادیخواهان کشور عمان قیام کرده بودند توسط نیروهای کماندوهای ایران به شدت سرکوب و متلاشی شدند. از دیدگاه آمریکائیها ما ایرانیها وحشی بودیم و لذا هر ساله به عنوان حق توحش مبالغ قابل توجهی از این بابت به آمریکائیها پرداخت میشد. مسئلهی دیگری که سخت ما را آزرده بود جنایات و کثافتکاریهای آمریکائیها در پوشش اصل ۴ ترومن بود. اصل ۴ توسط رئیسجمهور اسبق آمریکا هری ترومن در دورهی دوم ریاستش به وجود آمد. این نیز با ۴ اصل مرکب از فرهنگی – کشاورزی – اقتصادی و … خلاصه میشد که در اصل اجتماعی، فرهنگی آن بیشتر هدف مردم غیور عشایر ما بودند. چرا چون عشایر طی سالهای ۱۳۴۱– ۱۳۴۳ دوبار علیه حکومت ستمشاهی قیام کرده بودند و برای دولت مرکزی دردسرساز بودند و در این پروتکل اولین مسئلهای که منظور شده بود اسکان عشایر بود که در مناطق مختلف با ایجاد شهرکها در آنجا سکونت داشته باشند و حرکت ییلاق و قشلاق نداشته باشند تا به مرور زمان خوی و خصلت سلحشور، آنها به فراموشی سپرده شود و کاملاً در چهارچوب مراقبت نیروهای امنیتی قرار گیرند و زمینهای کشاورزی با هم متروکه شده و جاهائی که زمینها مرغوب داشت جهت تهیهی شراب و کنیاک و ویسکی– نفوذ کشت انگور و سیب اختصاص داده شده بود که علاوه بر اشباع مصرف کشور به دیگر کشورها نیز مشروبات ایران با مرکزیت ارومیه صادر میشد. کشور ناچار بود برای تهیهی نان سالانه بیش از ۶ میلیون تن گندم از آمریکا و کانادا وارد کند و این در حالی بود که ما دارای خاک حاصلخیزی بودیم که میتوانستیم نه تنها به خود کفایی محصولات استراتژیکی برسیم، بلکه صدور، آن هم به دیگر کشورهای امکانپذیر بود. دقیق نمیدانم فقط این را میدانم که به خوبی بیش از ۹۰ درصد روستای ما فاقد برق و آب آشامیدنی سالم لولهکشی، خانههای بهداشت، مدرسه و جاده آسفالته بودند. در همین کازرون که دارای بیش از ۲۸۰ روستای بزرگ و کوچک بود، فقط ۴ روستا دارای برق بود و ما بقی فاقد روشنایی برق بودند. حتی در مراکز بخشها دبیرستان نبود و در خود کازرون هم از دانشگاه خبری نبود. در هر حال بهرهمندی از ابعاد جامعه در آن زمین به بررسی بپردازیم، همهی کمبودها را داشتیم و این در حالی بود که کشور ما از سابقهی تاریخی چند هزار ساله با تمدنی بزرگ، دانشمندانی نامدار و… سرزمینی حاصلخیز معادن و ذخائر زیاد و… ولی افسوس که سرنوشت ما باید توسط بیگانگان تعیین میشد در هیچ چیز به استقلال نداشتیم و نه از خود اختیاری. همه چیزمان توسط سرمداران خودفروخته به اجنبیها واگذار شده بود. آیا در چنین وضعیتی کدام عقل سلیم میتواند ساکت و سازشکار بماند؟؟؟!!!