خانه / اجتماعی / خاطراتی از انقلاب
خاطراتی از انقلاب

خاطراتی از انقلاب

محمدحسین جمشیدی

س: جناب آقای حاج حسین جمشیدی، از طرف هفته‌نامه شهرسبز از جنابعالی که از پیشکسوتان فعال در عرصه‌ی فعالیت‌های دینی- مذهبی و سیاسی و مبارزاتی علیه رژیم منحوس طاغوتی سابق بوده اید دعوت می‌شود، در صورتی که مایل باشید، ضمن معرفی خود در این بهار تبیین راجع به سوابق فعالیت‌های فرهنگی، دینی، سیاسی   و مبارزاتی خود در کازرون و بوشهر و چگونگی آشنایی و ارتباط خود با اینگونه فعالیت‌ها ،همچنین از چگونگی دستگیری شما از طرف ساواک و مدت زندان و … مختصر و مفید توضیح بفرمایید (هفته‌نامه شهرسبز).

بخش خاطرات

محمد حسین جمشیدی در سال ۱۳۲۶ در کازرون متولد شد. از سال ۱۳۴۰ مبارزات خود را در کازرون آغاز کرد و از سال ۱۳۴۶ تا اسفند ۱۳۵۱ فعالیت‌های سیاسی، مذهبی خود را در بوشهر به مدت ۵ سال ادامه داد. در سال ۱۳۵۱ به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شد  و ابتدا در زندان بوشهر و سپس طی سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ به مدت یک سال در زندان عادل‌آباد شیراز زندانی بود. در اینجا بخشی از خاطرات این مبارز قدیمی انقلاب اسلامی را می‌خوانیم:

د سال ۱۳۴۶به دلیل تحت تعقیب بودنم از سوی شهربانی و اداره‌ی آگاهی ، مخفیانه از کازرون عازم بوشهر شدم. پس از چند روز سرگردانی، سرانجام در کارگاه خیاطی یکی از همشهریان که از نظر دوخت لباس شهره‌ی بوشهر بود، مشغول به کار شدم. چون مشتریان کثیری داشت که اکثراً طیف جوان بودند، برای من فرصتی شد جهت تبلیغ. لذا با صحبت و راهنمایی جوانان، کتاب‌هایی روشنگرانه در اختیار آنان قرار می‌دادم. به تدریج و از طریق کتاب‌ها و نوارهای بیدارکننده، جمع کثیری از جوانان جذب شدند. علاوه بر آن افراد میانسال مذهبی هم تحت تأثیر قرار گرفتند و روز به روز کار بالا گرفت. تنی چند از برادران مشتاق محله‌ها و حومه‌ی بوشهر، با دائر کردن مجالس دعای کمیل و ندبه بر جمع ما افزوده شد. به طور مرتب مراسمات منعقد می‌شد و انبوه تشنگان راه حق جذب می‌شدند. این حرکت روز به روز رو به گسترش بود که در یکی از پایگاه‌های هوایی بوشهر توانستیم جمعی از پرسنل مؤمن از افسران و همافران و درجه‌داران هم جذب کنیم که با اختصاص یکی از خانه‌های بزرگ پایگاه به‌عنوان مسجد، جایگاه حضور مشتاقان از پرسنل پایگاه شد و تا حدودی این حرکت توسط تنی چند از پرسنل نیروی دریایی در آن پایگاه آغاز شد.

نیروهای امنیتی به خصوص ساواک بوشهر سخت به وحشت افتادند و بنده را خواستند و اخطار کردند و گفتند که همه‌ی ما تحت کنترل و مراقبت آن‌ها هستیم. در سال ۱۳ شب عاشورا  من یک سخنرانی یک ساعته در مسجد دهدشتی داشتم. پس از سخنرانی مأموران وحشت‌زده اطراف مسجد را محاصره کرده بودند و بنده را دستگیر کردند و به شهربانی بردند. پس از بازجویی قرار شد روز بعد از عاشورا بنده را تحویل ساواک دهند. در آن شب دونفر از همرزمان که خدا رحتمشان کند؛ مرحومین غلامرضا باقری‌نژاد و حاج محمد معنویان جهت دیدار بنده به بوشهر آمده و در آن مراسم مسجد دهدشتی حضور داشتند. در آن شب قبل از آنکه بنده را به قسمت بازداشتگاه موقت تحویل دهند، مرحوم حاج سید اصغر مصطفوی که از تجار به نام و فداییان اسلام و فردی با نفوذ و مورد احترام عامه‌ی مردم بوشهر بود، به شهربانی آمد و با سپردن وثیقه‌ی بسیار بالایی بنده را آزاد کرد و مقرر شد که بعد از عاشورا تحویل آن‌ها شوم.

پس از تعطیلات عاشورا از من تعهد گرفته شد که به مدت یک سال حق سخنرانی در هیچ‌جایی از شهر و توابع بوشهر ندارم. سپس آزاد شدم. البته کاملاً تحت نظر بودم. پس از یک سال طی لیالی قدر در بعضی مجالس مجدداً شروع به سخنرانی نمودم. طی این ایام ساواک فردی ظاهراً بصلاح در جمع ما فرستاد و ما از این کار کاملاً بی‌خبر بودیم و فریب ظاهر آن فرد را خوردیم. می‌توان گفت که به مدت ۸ ماه از همه‌چیز ما اطلاع حاصل نمود و بعداً معلوم شد که گزارش کامل و مرتب به ساواک ارائه داده است.

سرانجام در تاریخ هفتم اسفند سال ۱۳۵۱ برابر با ۲۳ محرم ۱۳۹۳ به اتفاق تنی چند از همسنگران دستگیر شدیم و همگی در ساواک تحت شدیدترین حفاظت امنیتی، بازداشت و زندانی شدیم. سه روز بعد بساط بازجویی شروع شد و به مدت ۲۲ روز تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفتیم. در آخرین شب توسط بازجوی معروف ساواک به نام حسینی یا شعبانی، جلاد معروف ساواک آنقدر شکنجه شدم که بیهوش روی زمین افتاده بودم. در این شکنجه کمر، پا و دندان من به شدت صدمه دید که هنوز بعد از ۵۰ سال تبعات آن دامنگیرم می‌باشد. این شکنجه‌ها بیشتر به خاطر این بود که ساواک می‌خواست به مقامات بالا برساند که یک گروه بزرگی که قصد براندازی حکومت داشته دستگیر شده است. به خصوص اینکه پای بچه‌های نیرو هوایی هم در میان بود و آن‌ها هم خیلی شکنجه شدند. پس از ۲۲ روز شکنجه و بازجویی، در تاریخ ۲۹ اسفند ما را تحویل زندان بوشهر دادند؛ که زندان بوشهر خود خاطراتی جدا دارد که خالی از لطف نیست.

سرانجام جمع ۶ نفره‌ی ما از زندان بوشهر به دادگاه نظام در شیراز منتقل و سپس به زندان عادل‌آباد تحویل داده شدیم. اتهام بنده و همرزمان من قدام علیه امنیت کشور بود. در دادگاه اول، همرزمان هرکدام به ۶ ماه حبس و بنده‌ی حقیر نیز به یک سال حبس محکوم شدیم.          

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.